دلم گرفت ای هم نفس پرم شکست تو این قفس
تو این غبار، تو این سکوت چه بی صدا، نفس نفس
از این نامهربونی ها دارم از غصه می میرم
رفیق روز تنهایی یه روز دستاتو می گیرم
تو این شب گریه می تونی پناه هق هقم باشی
تو ای همزاد همخونه چی می شه عاشقم باشی
دوباره من، دوباره تو، دوباره عشق، دوباره ما
دو هم نفس، دو هم زبون، دو هم سفر، دو هم صدا
تو ای پایان تنهایی پناه آخر من باش
تو این شب مرگی پاییز بهار باور من باش
بذار با مشرق چشمانت شبم روشنترین باشه
می خوام آیینه خونه با چشمانت همنشین باشه
نگاه ساکت یاران بدون عبور می خندند
ولی یاران نمیدانند که من دریایی از دردم
به ظاهر هرچه خندم ولی اندر سکوتی تلخ دارم