داستانی خواهم نوشت
داستان عشقی که از بوسیدن شرم داشت و معنای جدایی را مرگ می دانست
داستان عشقی که پروانه بود و در آتش شمع معشوقش می سوخت
و احساس می کرد زنده است چون حرارت شمع را می فهمد
داستان عشقی که من بودم !
و او که باید می ماند و رفت ...
او که معنای دیگری فهمید از جدایی
او که تو بودی ...
تو ...
داستانی خواهم نوشت از ما که امروز من و توایم
سلام خیلی قشنگ بود باز هم سر می زنم شما هم به ما سر بزنید خوشحال می شم
سلام عسل جون وبلاگ جالبی داری
ممنونم که منو لینک کردی
موفق باشی عزیزم