داستان من و تو


داستانی خواهم نوشت
داستان عشقی که از بوسیدن شرم داشت و معنای جدایی را مرگ می دانست
داستان عشقی که پروانه بود و در آتش شمع معشوقش می سوخت
و احساس می کرد زنده است چون حرارت شمع را می فهمد
داستان عشقی که من بودم !
و او که باید می ماند و رفت ...
او که معنای دیگری فهمید از جدایی
او که تو بودی ...
تو ...
داستانی خواهم نوشت از ما که امروز من و توایم


نظرات 2 + ارسال نظر
فرید چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:49 ب.ظ http://pashew-life.blogsky.com

سلام خیلی قشنگ بود باز هم سر می زنم شما هم به ما سر بزنید خوشحال می شم

روحی جون پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:19 ب.ظ http://darvish62.blogfa.com/

سلام عسل جون وبلاگ جالبی داری
ممنونم که منو لینک کردی
موفق باشی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد